عادت کردن. عادت گرفتن. استعاده. (منتهی الارب) : تا بدین طریق با نیک و بد روزگار خوی کند و عادت گیرد تا حوادث نفسانی اندر وی اثر نکند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). بدین سبب پیش از آنکه بسفر بیرون شود هر چه داند و گمان برد که او را در راه پیش خواهد آمد با آن خوی باید کرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
عادت کردن. عادت گرفتن. استعاده. (منتهی الارب) : تا بدین طریق با نیک و بد روزگار خوی کند و عادت گیرد تا حوادث نفسانی اندر وی اثر نکند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). بدین سبب پیش از آنکه بسفر بیرون شود هر چه داند و گمان برد که او را در راه پیش خواهد آمد با آن خوی باید کرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
عرق کردن. (یادداشت مؤلف). استحمام. (مهذب الاسماء). عرق. ارشاح. رشح. (منتهی الارب) : و باشد که اندر شب یا وقتهای دیگر خوی کند (مسلول) و سبب آن ضعیفی قوه باشد و عاجزی طبیعت از تصرف کردن اندر غذا و تحلل حرارت غریزی. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). اغتسال. خوی کردن اسب. نجد. خوی کردن از ماندگی. (از منتهی الارب)
عرق کردن. (یادداشت مؤلف). استحمام. (مهذب الاسماء). عَرَق. اِرشاح. رشح. (منتهی الارب) : و باشد که اندر شب یا وقتهای دیگر خوی کند (مسلول) و سبب آن ضعیفی قوه باشد و عاجزی طبیعت از تصرف کردن اندر غذا و تحلل حرارت غریزی. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). اغتسال. خوی کردن اسب. نجد. خوی کردن از ماندگی. (از منتهی الارب)
برآوردن خایه های حیوانی یا انسانی و جز آن تا حالت نر بودن بشود. خواجه کردن. (یادداشت بخط مؤلف) : بازرگانان، فرزندان ایشان را بدزدند و بیاورند و آنجا خصی کنند و بمصر او را هزار چوب آرند و بفروشند. (حدود العالم). امیر گفت: بزنند و خصی کرد اگر بمیرد و قصاص کرده باشند. (تاریخ بیهقی). گرنه بهرنسل بودی ای وصی آدم از ننگش بکردی خود خصی. مولوی
برآوردن خایه های حیوانی یا انسانی و جز آن تا حالت نر بودن بشود. خواجه کردن. (یادداشت بخط مؤلف) : بازرگانان، فرزندان ایشان را بدزدند و بیاورند و آنجا خصی کنند و بمصر او را هزار چوب آرند و بفروشند. (حدود العالم). امیر گفت: بزنند و خصی کرد اگر بمیرد و قصاص کرده باشند. (تاریخ بیهقی). گرنه بهرنسل بودی ای وصی آدم از ننگش بکردی خود خصی. مولوی
احسان کردن. انعام کردن. لطف کردن. نیکی کردن. (یادداشت بخط مؤلف). - خوبی کسی کردن، بخوبی یاد کردن او را. (آنندراج) : دیدم از تاب و تب عشق تو می سوزد رقیب خوبیش کردم دعا گفتم نصیب دشمنان. اثر (از آنندراج). ، اجمال. (تاج المصادر بیهقی)
احسان کردن. انعام کردن. لطف کردن. نیکی کردن. (یادداشت بخط مؤلف). - خوبی کسی کردن، بخوبی یاد کردن او را. (آنندراج) : دیدم از تاب و تب عشق تو می سوزد رقیب خوبیش کردم دعا گفتم نصیب دشمنان. اثر (از آنندراج). ، اجمال. (تاج المصادر بیهقی)
دشمنی کردن. عداوت کردن. پیکار کردن: خواستم کز مهربانی بوسه ای رویش زنم خشم من با من خصومت کرد و از من کین کشید. امیرمعزی. سپر از تیغ تو در روی کشیدن نهی است من خصومت نکنم گر تو به پیکار آیی. سعدی (طیبات). ، داوری کردن. (یادداشت بخط مؤلف)
دشمنی کردن. عداوت کردن. پیکار کردن: خواستم کز مهربانی بوسه ای رویش زنم خشم من با من خصومت کرد و از من کین کشید. امیرمعزی. سپر از تیغ تو در روی کشیدن نهی است من خصومت نکنم گر تو به پیکار آیی. سعدی (طیبات). ، داوری کردن. (یادداشت بخط مؤلف)
اگر کسی بیند با مرد بی خرد بی ادب درویش صحبت می کند. اگر بیند بی سببی خصی شد، دلیل که او را خواری و زیان رسد. اگر بیند قصیبش از بن بریده شد، دلیل که نامش در میان مردم بریده شود و نقصان جاه و فرزندان بود، خاصه که قضیب و خایگاهش بریده دید. جابر مغربی اگر بیند خویشتن را خصی کرد، دلیل که به هنگام نبرد با دشمن خوار و زبون گردد، لکن به طاعت حق تعالی راغب شود و بعضی ازمعبران گویند: دلیل که فرزندش بمیرد و او هیچ فرزند دیگر نیابد، لکن توانگر شود. اگر کسی مجهول را خصی بیند و او پسندیده و صالح بود و سخنان او موافق علم و حکمت بود، دلیل که آن کس فرشته ای بود از فرشتگان که او را به راه خیر و صلاح خواند و بترساند یابه خیرات او را مژده دهد، زیرا که فرشتگار را شهوت مردی نباشد. اگر درسخنش علم و حکمت نیست، و آن کس فرشته نباشد و اگر آن خصی که دیده معروف بود، آن چه دید از نیک و بد تاویلش بر وی باشد. محمد بن سیرین دیدن خصی درخواب بر سه وجه است. اول: مردم زاهد. دوم: دیدن فرشته. سوم:عبادت کردن. اگر کسی بیند خایه او بریده شد یا بیفتاد، دلیل که دشمن بر وی ظفر یابد .
اگر کسی بیند با مرد بی خرد بی ادب درویش صحبت می کند. اگر بیند بی سببی خصی شد، دلیل که او را خواری و زیان رسد. اگر بیند قصیبش از بن بریده شد، دلیل که نامش در میان مردم بریده شود و نقصان جاه و فرزندان بود، خاصه که قضیب و خایگاهش بریده دید. جابر مغربی اگر بیند خویشتن را خصی کرد، دلیل که به هنگام نبرد با دشمن خوار و زبون گردد، لکن به طاعت حق تعالی راغب شود و بعضی ازمعبران گویند: دلیل که فرزندش بمیرد و او هیچ فرزند دیگر نیابد، لکن توانگر شود. اگر کسی مجهول را خصی بیند و او پسندیده و صالح بود و سخنان او موافق علم و حکمت بود، دلیل که آن کس فرشته ای بود از فرشتگان که او را به راه خیر و صلاح خواند و بترساند یابه خیرات او را مژده دهد، زیرا که فرشتگار را شهوت مردی نباشد. اگر درسخنش علم و حکمت نیست، و آن کس فرشته نباشد و اگر آن خصی که دیده معروف بود، آن چه دید از نیک و بد تاویلش بر وی باشد. محمد بن سیرین دیدن خصی درخواب بر سه وجه است. اول: مردم زاهد. دوم: دیدن فرشته. سوم:عبادت کردن. اگر کسی بیند خایه او بریده شد یا بیفتاد، دلیل که دشمن بر وی ظفر یابد .