جدول جو
جدول جو

معنی خصوصی کردن - جستجوی لغت در جدول جو

خصوصی کردن
خصخصةً
تصویری از خصوصی کردن
تصویر خصوصی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
خصوصی کردن
Privatize
تصویری از خصوصی کردن
تصویر خصوصی کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
خصوصی کردن
privatiser
تصویری از خصوصی کردن
تصویر خصوصی کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
خصوصی کردن
memprivatisasi
تصویری از خصوصی کردن
تصویر خصوصی کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
خصوصی کردن
privatisieren
تصویری از خصوصی کردن
تصویر خصوصی کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
خصوصی کردن
приватизувати
تصویری از خصوصی کردن
تصویر خصوصی کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
خصوصی کردن
prywatyzować
تصویری از خصوصی کردن
تصویر خصوصی کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
خصوصی کردن
私有化
تصویری از خصوصی کردن
تصویر خصوصی کردن
دیکشنری فارسی به چینی
خصوصی کردن
privatizar
تصویری از خصوصی کردن
تصویر خصوصی کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
خصوصی کردن
privatizzare
تصویری از خصوصی کردن
تصویر خصوصی کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
خصوصی کردن
privatizar
تصویری از خصوصی کردن
تصویر خصوصی کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
خصوصی کردن
privatiseren
تصویری از خصوصی کردن
تصویر خصوصی کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
خصوصی کردن
निजीकरण करना
تصویری از خصوصی کردن
تصویر خصوصی کردن
دیکشنری فارسی به هندی
خصوصی کردن
เป็นเอกชน
تصویری از خصوصی کردن
تصویر خصوصی کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
خصوصی کردن
نجی بنانا
تصویری از خصوصی کردن
تصویر خصوصی کردن
دیکشنری فارسی به اردو
خصوصی کردن
বেসরকারি করা
تصویری از خصوصی کردن
تصویر خصوصی کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
خصوصی کردن
kubinafsisha
تصویری از خصوصی کردن
تصویر خصوصی کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
خصوصی کردن
özelleştirmek
تصویری از خصوصی کردن
تصویر خصوصی کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
خصوصی کردن
приватизировать
تصویری از خصوصی کردن
تصویر خصوصی کردن
دیکشنری فارسی به روسی
خصوصی کردن
民営化する
تصویری از خصوصی کردن
تصویر خصوصی کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
خصوصی کردن
להפריט
تصویری از خصوصی کردن
تصویر خصوصی کردن
دیکشنری فارسی به عبری
خصوصی کردن
민영화하다
تصویری از خصوصی کردن
تصویر خصوصی کردن
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نِ شَ تَ)
عادت کردن. عادت گرفتن. استعاده. (منتهی الارب) : تا بدین طریق با نیک و بد روزگار خوی کند و عادت گیرد تا حوادث نفسانی اندر وی اثر نکند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
بدین سبب پیش از آنکه بسفر بیرون شود هر چه داند و گمان برد که او را در راه پیش خواهد آمد با آن خوی باید کرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(نِ وِ تَ)
عرق کردن. (یادداشت مؤلف). استحمام. (مهذب الاسماء). عرق. ارشاح. رشح. (منتهی الارب) : و باشد که اندر شب یا وقتهای دیگر خوی کند (مسلول) و سبب آن ضعیفی قوه باشد و عاجزی طبیعت از تصرف کردن اندر غذا و تحلل حرارت غریزی. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). اغتسال. خوی کردن اسب. نجد. خوی کردن از ماندگی. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَ گَ دی دَ)
برآوردن خایه های حیوانی یا انسانی و جز آن تا حالت نر بودن بشود. خواجه کردن. (یادداشت بخط مؤلف) : بازرگانان، فرزندان ایشان را بدزدند و بیاورند و آنجا خصی کنند و بمصر او را هزار چوب آرند و بفروشند. (حدود العالم). امیر گفت: بزنند و خصی کرد اگر بمیرد و قصاص کرده باشند. (تاریخ بیهقی).
گرنه بهرنسل بودی ای وصی
آدم از ننگش بکردی خود خصی.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ / دِ شُ دَ)
احسان کردن. انعام کردن. لطف کردن. نیکی کردن. (یادداشت بخط مؤلف).
- خوبی کسی کردن، بخوبی یاد کردن او را. (آنندراج) :
دیدم از تاب و تب عشق تو می سوزد رقیب
خوبیش کردم دعا گفتم نصیب دشمنان.
اثر (از آنندراج).
، اجمال. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ)
دشمنی کردن. عداوت کردن. پیکار کردن:
خواستم کز مهربانی بوسه ای رویش زنم
خشم من با من خصومت کرد و از من کین کشید.
امیرمعزی.
سپر از تیغ تو در روی کشیدن نهی است
من خصومت نکنم گر تو به پیکار آیی.
سعدی (طیبات).
، داوری کردن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بِ رَ نَ / نِ نُ / نِ / نَ دَ)
دوستی کردن. یگانگی کردن، کنایه از استثناء قائل شدن امری خاصی را از امر کلی مستثنی کردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از وصی کردن
تصویر وصی کردن
کسی را وصی خود قراردادن
فرهنگ لغت هوشیار
مخصوص گرداندن: ویژاندن ویژه گرداندن بر کشیدن اختصاص دادن ویژه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصومت کردن
تصویر خصومت کردن
دشمنیدن افندیدن
فرهنگ لغت هوشیار
اگر کسی بیند با مرد بی خرد بی ادب درویش صحبت می کند. اگر بیند بی سببی خصی شد، دلیل که او را خواری و زیان رسد. اگر بیند قصیبش از بن بریده شد، دلیل که نامش در میان مردم بریده شود و نقصان جاه و فرزندان بود، خاصه که قضیب و خایگاهش بریده دید. جابر مغربی
اگر بیند خویشتن را خصی کرد، دلیل که به هنگام نبرد با دشمن خوار و زبون گردد، لکن به طاعت حق تعالی راغب شود و بعضی ازمعبران گویند: دلیل که فرزندش بمیرد و او هیچ فرزند دیگر نیابد، لکن توانگر شود. اگر کسی مجهول را خصی بیند و او پسندیده و صالح بود و سخنان او موافق علم و حکمت بود، دلیل که آن کس فرشته ای بود از فرشتگان که او را به راه خیر و صلاح خواند و بترساند یابه خیرات او را مژده دهد، زیرا که فرشتگار را شهوت مردی نباشد. اگر درسخنش علم و حکمت نیست، و آن کس فرشته نباشد و اگر آن خصی که دیده معروف بود، آن چه دید از نیک و بد تاویلش بر وی باشد. محمد بن سیرین
دیدن خصی درخواب بر سه وجه است. اول: مردم زاهد. دوم: دیدن فرشته. سوم:عبادت کردن.
اگر کسی بیند خایه او بریده شد یا بیفتاد، دلیل که دشمن بر وی ظفر یابد .
فرهنگ جامع تعبیر خواب